-
جاودانگی
چهارشنبه 23 مهرماه سال 1399 23:03
بعضی ها برای از دنیا رفتن، به دنیا نمی آیند. همیشه هستند تا بی نهایت تا همیشه استاد شجریان نیز هست، نبودن، نیست شدن در مورد او بی معناست. هفت روز از جاودانگی استاد می گذرد. ۲۳ مهر ۱۳۹۹
-
به یاد ۱۹ جوان بی گناه ناوچه کنارک
دوشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1399 20:12
باز هم تکرار درد، تکرار غم، اندوه بی پایان ۱۹ جان، رفته از دست ۱۹ مادر، پریشان روز ماتم... ۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹
-
ماسک
یکشنبه 21 اردیبهشتماه سال 1399 23:57
چه حس خوبی دارد ، ماسک بر صورت داشتن و بدون نگرانی از نگاه های کنجکاو زیر لب زمزمه کردن از خیالی خوش خندیدن و از اندوهی لب ورچیدن و در خود گریستن به لطف ماسک این روزها بیشتر خودم هستم. ماسک ، نوعی آزادی به ارمغان آورده فضای امن ایجاد کرده امروز در محل کارم، من بودم و ماسک و کار آهنگی دلنشین گوش می دادم و آرام می...
-
قدر پنجره را می دانم
جمعه 22 فروردینماه سال 1399 16:57
در ایام قرنطینه بود که فهمیدم و البته به یقین رسیدم پنجره چه اهمیتی در زندگی من دارد، می توانم ساعت ها روی صندلی یا روی زمین بنشینم ( البته روی زمین نشستن بهتر است)، پرده را کنار بزنم و پنجره به حیاط خانه نگاه کنم. یا اینکه پرده را کنار بزنم و به گلدان های تراس خیره شوم. هر کدام عالمی دارند. گاهی فکر می کنم خوب بود...
-
اعتراف می کنم
جمعه 22 فروردینماه سال 1399 16:33
اعتراف کردن کار راحتی نیست. معمولا آدم ها را تحت فشار قرار می دهند تا اعتراف کنند. اعتراف به کارهای کرده و نکرده، خطاها، لغزش ها،... من می خواهم خیلی شفاف و آسوده اعتراف کنم. شاید خلاف رسم و رسوم عادی باشد، خدا مرا ببخشد. کرونا از آمدنت ناراحت نیستم، از این که گنجشک ها دوباره آواز می خوانند خوشحالم، از این که زمین...
-
وقتی گنجشک ها معلم می شوند...
دوشنبه 27 خردادماه سال 1398 13:37
امروز یاد گرفتم: در رگبار مسائل و مشکلات زندگی، مانند گنجشک ها باشم. سرپناهی پیدا کنم . آرام باشم. اندکی درنگ کنم. ایمان داشته باشم باران تمام خواهد شد . فرصت پروازخواهم داشت. بالاتر دورتر
-
یادم باشد...
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1397 14:41
آنقدر بی تاب بود که همه فهمیدند. موبایلش ضربه خورده بود و دیگر روشن نمی شد. دوستش به شوخی می گفت این موبایل از دست تو راحت شد. بس که ازش کار کشیدی ، خسته شد و خوابید. پریشان بود. خود گوشی را می شد دوباره خرید، ولی آن همه شماره تلفن و عکس و پیام های خاطره انگیزی را که ازدوستان و عزیزانش روی حافظه موبایل بود، نمی شد...
-
سلام دوباره
چهارشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1397 14:37
بیش از یک سال است که فرصتی برای نوشتن در وبلاگ نداشتم. فایل های قدیمی را برای یافتن پی دی اف یک کتاب جستجو می کردم . فایلی با نام موبایل پیدا کردم. نوشته ای کوتاه بود مربوط به سال 1390. خواندمش. حس خوبی داشت. یادم انداخت که وبلاگی بود و اندیشه هایی ساده در باب زندگی. یادم انداخت که قبل از ظهور شبکه های اجتماعی فقط...
-
روز پدر مبارک
جمعه 18 فروردینماه سال 1396 22:02
پدر تفسیر یک واژه ست؟ محبت؟ عشق؟ یا شاید فداکاری؟ من هم نمی دانم. پدر دنیایی از لطف است. صبور و ساکت و آرام و وقتی رفت، جای خالیش با هیچ حرفی پر نخواهد شد. فقط حسرت فقط افسوس پدر دنیای پر رازی است سکوتش خنده اش امید می بخشد. دلم امید می خواهد ، دلم امید می خواهد.
-
بهارانه
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1396 15:39
بودن به از نبود شدن خاصه در بهار
-
شمارش معکوس
یکشنبه 20 تیرماه سال 1395 12:32
فردا یک قدم به پایان نزدیک تر می شوم. روز تولد، یادآور روز رفتن است. شمارش معکوس از همان ابتدا، آغاز می شود.
-
هنرمند عزیز آرزو افشار، اولین دختر مجردی که حق سرپرستی کودک یتیمی را از شیرخوارگاه آمنه به دست آورد
شنبه 22 اسفندماه سال 1394 10:19
روز پنجشنبه 20 اسفند ماه 1394 از سوی مدیریت شیرخوارگاه آمنه برای شرکت در چشن پایان سال دعوت شدم. از ساعت نه و نیم صبح تا یک و نیم بعد از ظهر آنجا بودم. مراسم شاد و جالبی تدارک دیده بودند. گروه سرود شیرخوارگاه به زیبایی ترانه های کودکانه را اجرا کردند. مجری برنامه از هنرمند عزیز سرکار خانم آرزو افشار دعوت کر د تا روی...
-
یک نفر امروز از میان ما رفت ، پیمان ناصری
شنبه 23 آبانماه سال 1394 12:36
همکاری داشتیم به نام پیمان ناصری .از نیروهای خدماتی اداره بود. آرام و سربه زیر. هر از چند گاهی می آمد. سلام می کرد و مشغول پاک کردن پنجره های اتاق می شد. بعد هم همانطور آرام می رفت. امروز وقتی وارد اداره شدم فضا سنگین بود. از نگهبانی سوال کردم اتفاقی افتاده ؟ گفت یکی از نیروهای خدماتی از طبقه چهارم پرت شده و دست وپایش...
-
معالجه حماقت
یکشنبه 19 مهرماه سال 1394 13:02
از دوست ارزشمندم کتابی به امانت دارم با عنوان : ارغنون مولوی. ص 178 کتاب به موضوعی پرداخته است تحت عنوان درد بی درمان: می گویند مسیح پیغمبر برای فرار از زیان رسانی آدمی نادان سر به کوه گذاشت. عیسی پسر مریم که به اذن پروردگار می توانست مرده را زنده کند و بیماری های بی درمان را علاج کند، روزی اقرار کرده بود که از معالجه...
-
نام( زنده یاد نیما یوشیج)
شنبه 24 مردادماه سال 1394 11:43
نام بعضی نفرات رزق روحم شده است. وقت هر دلتنگی سوی شان دارم دست جرئتم می بخشد روشنم می دارد.
-
سکوت... با صدای زنده یاد احمد شاملو
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 14:59
سکوت سرشار از ناگفته هاست.
-
درخت با جنگل سخن می گوید(زنده یاد احمد شاملو)
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 14:47
-
شعری زیبا از مارگوت بیکل شاعر آلمانی(7)
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 12:40
وقتی که مرگ مارا برباید - تو را و مرا- نباید که درپایان راهمان علامت سوالی برجای بماند تنها نقطه ای ساده همین وبس چرا که ما درحیات کوتاه خویش فرصت های بی شماری داریم که دریابیشان سکوت سرشار از ناگفته هاست مترجم : زنده یاد احمد شاملو
-
شعری زیبا از مارگوت بیکل شاعر آلمانی(6)
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 12:38
بی اعتمادی دری است خودستایی چفت و بست غرور است و تهی دستی دیوار است و لولاست زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن از رخنه هایش تنفس می کنیم
-
شعری زیبا از مارگوت بیکل شاعر آلمانی(5)
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 12:37
در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است داستانی ، راهی ، بی راهه ای طرح افکندن این راز راز من و راز تو ، راز زندگی پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است
-
شعری زیبا از مارگوت بیکل شاعر آلمانی(4)
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 12:35
پنجه درافکنده ایم با دستهایمان به جای رها شدن سنگین سنگین بر دوش می کشیم بار دیگران را به جای همراهی کردنشان! عشق ما نیازمند رهایی است نه تصاحب در راه خویش ایثار باید نه انجام وظیفه...
-
شعری زیبا از مارگوت بیکل شاعر آلمانی(3)
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 12:34
از بخت یاری ماست شاید، که آنچه که می خواهیم یا به دست نمی آید، یا از دست می گریزد.
-
رادیو پیام
یکشنبه 18 مردادماه سال 1394 15:59
صدای رادیو در اتاقم پیچیده است: باز آمدی ای آشنا تا من دوباره پر بگیرم آن شور و حال رفته را چون آمدی از سر بگیرم
-
شعری زیبا از مارگوت بیکل شاعر آلمانی (2)
یکشنبه 18 مردادماه سال 1394 13:22
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند رؤیاهایش را آسمان پرستاره نادیده می گیرد و هر دانه برفی به اشکی نریخته می ماند سکوت سرشار از سخنان ناگفته است از حرکات ناکرده اعتراف به عشق های نهان و شگفتی های برزبان نیامده در این سکوت حقیقت ما نهفته است حقیقت تو و من برای تو و خویش چشمانی آرزو میکنم که چراغها و نشانهها را...
-
شهری زیبا ازمارگوت بیکل شاعر آلمانی(1)
یکشنبه 18 مردادماه سال 1394 13:20
از جنگ بی شکوه احساسی اندک دارم اما آن چه به تمامی در میابم عشقی ست که آرزوی همگان است از کشمکش های دائمی احساسی اندک دارم اما آن چه به تمامی در می یابم، آرزوی باهم بودن است از جنگ برای آن که فقط جانی به در برم احساسی اندک دارم اما آن چه به تمامی دریافته ام چیزی ست که در این بازی نهفته
-
گذشته های دور
یکشنبه 18 مردادماه سال 1394 11:52
پشت سر مرغ نمی خواند. پشت سر باد نمی آید. پشت سر پنجره سبز صنوبر بسته است. پشت سر روی همه فرفره ها خاک نشسته است. پشت سر خستگی تاریخ است. پشت سر خاطره موج به ساحل صدف سرد سکون می ریزد. ( شعری زیبا از سهراب سپهری)
-
ثروت، قدرت و کما ل گرایی در عشق از نگاه دانای روزگار من
یکشنبه 18 مردادماه سال 1394 11:43
عشق پدیده ای تکوینی است. یعنی اتفاقی است که حدوثش به پایایی و پویایی آن در بستر زمان بستگی دارد و گر نه به قول مولانا عشق هایی کز پی رنگی بود\عشق نبود عاقبت ننگی بود . این همان چیزی است که تمامی مقاومتهای پیشین جوامع غربی را در برابر آزادیهای فردی، به طور کامل از میان برداشته است. به بیان دیگر عشق مدرن نه یک مفهوم...
-
این جهان کوهست و فعل ما ندا ( مثنوی معنوی ، دفتر اول)
یکشنبه 18 مردادماه سال 1394 11:36
گر چه دیوار افکند سایهٔ دراز باز گردد سوی او آن سایه باز این جهان کوهست و فعل ما ندا سوی ما آید نداها را صدا زانک عشق مردگان پاینده نیست زانک مرده سوی ما آینده نیست عشق زنده در روان و در بصر هر دمی باشد ز غنچه تازهتر عشق آن زنده گزین کو باقیست کز شراب جانفزایت ساقیست عشق آن بگزین که جمله انبیا یافتند از عشق او کار و...
-
بی پروا
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1394 14:15
این دوری و نزدیکی بودن و نبودن ها وقتی که دلش با توست، خوب است و تماشایی بی دغدغه ، رویایی انگار هم آوایی هر جای جهان باشد، گو باش ، چه پروایی...
-
صبوری
دوشنبه 12 مردادماه سال 1394 14:55
انگار دیروز بود.خداحافظی کردند. هر یک به دنبال سرنوشت خود رفت. ولی چیزی جاگذشته بودند که فراموش نمی شد. بعد از بیست و سه سال ، سلام کردند. انتظار. انتظار. انتظار. بالاخره به پایان رسید. هنوز صاف بود مثل آیینه. با لبخندی که هیچوقت تمام نمی شد. دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور