اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

تو ، گوش باش ، گوشی بزرگ برای شنیدن

 

تو ، گوش باش ، گوشی بزرگ برای شنیدن

 

 

 

تو را همچون دهانی بزرگ می خوانند

بی اندیشه ای در پس آن

زورگویی مغرور و بی منطق

و تو فریاد می زنی

.

.

.

تو، گوش باش

گوشی بزرگ برای شنیدن

تا دوست داشتن را با زورگویی معنا نکنی

تا علاقه را با سماجت اشتباه نگیری

تا دلتنگی را با بی مغزی جابجا نکنی


تو، گوش باش

گوشی بزرگ برای شنیدن

.

.

.

دلم برای چهره ی خندان پدر تنگ  است

آتش را با آب فرو می نشاند

و غم را با لبخند جایگزین می کرد

لقمه نانی برایش لذیذترین خوردنی ها بود

 و لیوان آبی گواراترین نوشیدنی ها

و دلش بی کینه و صاف

همچون آیینه

برای انعکاس خوبی ها

.

.

.

وچه راحت انتظارت را

دقایقی را که شمرده ای

تباه می کنند

و نقشه های معصومانه ات را

برای لذت بردن  از حضور عزیزانت

و سهیم شدن شادی های کوچکت را

با کسانی که دوستشان داری

 و نفس ،خرگوش سفید و زیبای خانه را

که می خواستی نشانشان  دهی تا شیرین کاری هایش

آن ها را نیز شاد کند


و چه راحت انتظارت را

دقایقی را که شمرده بودی

تباه می کنند

.

.

.

دلم برای لبخند بی آلایش پدر تنگ است

هندوانه ای که بریده نشد

و آلبومی که به یاد ایام گذشته

ورق نخورد

و اندوهی که بر جانم ماند

و تا به ابد

ادامه خواهد داشت.

 

 

 

تهران

14 شهریور 1392