اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

صبوری

انگار دیروز بود.خداحافظی کردند. هر یک به دنبال سرنوشت خود رفت.

ولی چیزی جاگذشته بودند که فراموش نمی شد.

بعد از بیست و سه سال ، سلام کردند.

انتظار. انتظار. انتظار.

بالاخره به پایان رسید.

هنوز صاف بود مثل آیینه.

با لبخندی که هیچوقت تمام نمی شد.

دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت

دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد