اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

قدر پنجره را می دانم

در ایام قرنطینه بود که فهمیدم و البته به یقین رسیدم پنجره چه اهمیتی در زندگی من دارد، 

می توانم ساعت ها روی صندلی یا روی زمین بنشینم ( البته روی زمین نشستن بهتر است)، پرده را کنار بزنم و پنجره به حیاط خانه نگاه کنم.

یا اینکه پرده را کنار بزنم و به گلدان های تراس خیره شوم.

 هر کدام عالمی دارند.

گاهی فکر می کنم خوب بود آدمیزاد هم بعد از مرگش تبدیل به دانه می شد.

 دانه ای که به عزیزترین کس او به ارث می رسید.

بعد آن عزیزترین کس این اختیار را داشت که هر وقت خیلی، تاکید می کنم، خیلی  دلتنگ صاحب دانه می شد، از تراس خانه گلدانی بر می داشت و دانه عزیز را در آن می کاشت و آبش می داد و بعد روزها و ماه ها از پشت پنجره به گلدان خیره می شد تا جوانه بزند و بشود کسی که از دست داده. 


می دانم

سبز خواهی شد....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد