اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

یاداشت هایی کوتاه از پرویز شاپور

پرویز شاپور نویسنده ایرانی است. شهرت او به دلیل نگارش نوشته‌های کوتاه (اغلب تک خطی) است که ظرافت و دیدی شاعرانه و طنزآمیز دارند.وی در ۶ تیر ۱۳۷۸ در بیمارستان عیوض‌زاده تهران بستری شد و درساعت ۶ صبح ۱۵مرداد درگذشت.آرامگاه پرویز شاپوردر قطعه هنرمندان بهشت زهرای تهران است.

مادر «شاپور» می‌گفت: «شصت سال بچه بزرگ کردم، یک کلمه حرف حسابی از دهانش نشنیدم.» ولی همین حرفهای ناحساب شاپورکه با اسم «کاریکلماتور»، از مجموعه ها و جنگ های هنری و ادبی سر در می‌آورد، از بهترین و طنازانه ترین ستون های این مجلات بود. این کاریکلماتور است که اسم شاپور را به ادبیات مدرن ایران سنجاق کرده. در زیر چند نمونه از کارهای شاپور را می خوانیم:

بار زندگی را با رشته عمرم به دوش می کشم. 

زندگی بدون آب از گلوی ماهی پایین نمی رود .

 

جارو، شکم خالی سطل زباله را پر می کند .

اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم. 


 

 .با اینکه گل های قالی خارندارندمردم با کفش روی آن پا می گذارند
 

سایۀ چهار نژاد یک رنگ است.

 

به یاد ندارم نابینایی به من تنه زده باشد 

قلبم پرجمعیت ترین شهر دنیاست.     نوشته شده روی سنگ مزارش 

 

به نگاهم خوش آمدی 

قطرهٔ باران، اقیانوس کوچکی است

 

هر درخت پیر، صندلی جوانی می‌تواند باشد

 

اگر بخواهم پرنده را محبوس کنم، قفسی به بزرگی آسمان میسازم.

 

 به عقیده گیوتین، سر آدم زیادی است 

      .برای اینکه پشه‌ها کاملاً ناامید نشوند، دستم را از پشه‌بند بیرون می‌گذارم 

       گربه بیش از دیگران در فکر آزادی پرندهٔ محبوس است.

      

       غم، کلکسیون خندهام را به سرقت برد .

        

      بلبل مرتاض، روی گل خاردار می‌نشیند!
 

         باغبان وقتی دید باران قبول زحمت کرده ، به آبپاش مرخصی داد.

       قطره باران غمگین روی گونه ام اشک میریزد .

        

         فواره و قوه جاذبه از سربه سر گذاشتن هم سیر نمی شونددر خشکسالی آب از آب تکان نمی خورد
 

        رد پای ماهی نقش بر آب است .

        

گل آفتابگردان در روزهای ابری احساس بلاتکلیفی می کند  .

     

         با چوب درختی که برف کمرش را شکسته بود ، پارو ساختم .

       

        با سرعتی که گربه از درخت بالا می رود، درخت از گربه پایین می آید

         

دلم برای ماهی ها می سوزد که در ایام کودکی نمیتوانند خاک بازی کنند .

        

       پرگاری که اختلال حواس پیدا می کند بیضی ترسیم می کند

   

     

.   آب به اندازه ای گل آلود بود که ماهی ، زندگی را تیره و تار میدید

 با تشکر از مریم عزیزم

ستارگان سکه هایی هستند که فرشتگان در قلک آسمان پس انداز کرده اند.
نظرات 1 + ارسال نظر
رامین سه‌شنبه 5 مهر‌ماه سال 1390 ساعت 01:28 ب.ظ http://safarkarde.blogsky.com/

یادداشت های قابل تامل و خوبی دارید
سلام

دوست عزیز
این نوشته به یاد پرویز شاپور بود. از این که برای شما هم جالب بود خوشحالم.
اراتمند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد