اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

یادم باشد

باید به دیدن دوستم بروم ، خیلی وقت است که از او بی خبرم ،  یادم باشد چند شاخه  

گل  بخرم. چقدر دلم می خواهد یک روز  تعطیل ، تنهای تنها بروم بالای  بالای کوه،  

بعد بنشینم و فکر کنم. از همه دور شوم. حتی از ...  که برایم خیلی عزیز است.

 


یادم باشد کارهای ناتمام را کامل کنم ، کتاب هایی را که  نخوانده ام بخوانم ، رازهایی را  

که در دل دارم برای... بازگو کنم،  بالاخره باید بعد از من کسی باشد تا رازم را مانند رازی  

در دلش  حفظ کند. 

یادم باشد حرف هایی را که هر وقت خواستم به زبان بیاورم به  دلیلی منصرف شدم  

حداقل برای خودم مرور کنم البته با  صدای بلند. حتی اگر خودم هم گوش دهم 

 کافی است. یادم باشد سری به تجریش بزنم ، توی بازارچه بچرخم و بعد  سمنوی عمه  

لیلا بخرم ، شاید که نه باید برای کبوترها گندم بگیرم ، چند سال است که می خواهم این  

کار را بکنم ، هر بار چیزی مانع می شود.چه خاطراتی از میدان تجریش دارم، همه سرد و  

برفی هستند. به جز یکی ، با دوست عزیزی بودم ، رفتیم  و شیرینی وقهوه خوردیم ،  

صحبت کردیم و بعد فهمیدم نمی شود همیشه در حال و هوای دوستی بود ،  

 این دوستی می خواهد محکم تر شود ولی نمی شود ،انگار  تقدیر برایت خط و  

نشان هایش را کشیده است. انگار گاهی هم دلش برایت می سوزد ولی نمی تواند 

 کاری کند. گاهی اوقات  یادم باشدخیلی وقت ها از چیزی که واقعاً می خواستم  

دست  کشیده ام نمی دانم پشیمانم یا نه ...

یادم باشد  خدای خوبم را دارم، یادم باشد تنها نیستم ، یادم  با شد دوست دارم ،  

یادم باشد همیشه جانم با گرمای   محبت  جان می گیرد ، یادم باشد می توانم  

همه را دوست   داشته  باشم ، یادم باشد انسانم ، یادم باشد برای چه به دنیا 

 آمده ام ، یادم نرود باید روزی بروم و توضیح دهم که خدای عزیز در دنیای  

خوبت چه کرده ام.


اول اسفند ماه هزار و سیصدو هشتاد و نه


نظرات 1 + ارسال نظر
حجت دوشنبه 12 اردیبهشت‌ماه سال 1390 ساعت 03:26 ب.ظ

خیلی خوب بود خیلی

دوست عزیز
از توجه شما ممنونم
(-:&

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد