اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

اندیشه های ساده در باب زندگی

یاداشت های روزانه

خالی تر از همیشه

حالش خوش نیست.

هم می داند و هم نمی داند.

احساس می کند در فضای معلق شده.

دست هایش در انتظار دستی است که او را دوباره با زمین پیوند دهد.

سایه ی خیال


احساس می کنم که کسی زنگ می زند

بیهوده هر کجای جهان چنگ می زند

افسوس روزهای رفته امانش نمی دهد

بر سایه ی خیال خودش  سنگ می زند



4 شهریور 1393


به یاد بانوی غزل ایران( زنده یاد بانو سیمین بهبهانی)

 

دلـم گـرفـتـه، ای دوســـت ! هـــوای گـریــه بـا مـن

گـر از قــفـس  گـریــزم، کـجـا روم ؟ کـجـا، مـن ؟

 

کـجـا روم ؟  کـه  راهـــی بـه  گـلـشــنــی نــدانــم،

کـه  دیـــده  بـرگـشـودم، بـه  کـنـج  تـنـگـنــا، مـن

 

نه بـسـته‌ ام به کـس دل، نه بسته کـس به مـن دل،

چو تخـته‌ پـاره بر مـوج، رهـا، رهـا، رهـا، مـن

 

زمـن هر آنکـه او دور، چـو دل بـه سـیـنه نـزدیـک

به مـن هر آنکـه نـزدیـک، از و جــدا، جــدا، مـن

 

نـه چــشـم دل بـه ســـویـی، نـه بــاده در ســـبـویـی،

کـه تـر کـنـم  گـلــویــی، بـه یــــاد آشـــنــا، مـن

 

ز  بــودنــم چـه افــزود؟ نــبـودنــم  چـه  کــاهــد؟

کـه  گـویــدم بـه پـاسـخ، کـه زنــده‌ ام چـرا مـن؟

 

ســــتـــاره‌ هــا نـهـفــتــم،  در  آســـمـــان  ابـــری

دلـم گـرفـتـه، ای دوســـت ! هـــوای گـریــه بـا مـن ...


سروده ای زیبا از سیمین بهبهانی